❗️شمار گرسنگان در جهان ۲۱ برابر شده است. (عصرایران)
#سوتغذیه باعث عدم تمرکز رفتاری و مولد بسیاری از خشونت هاست.
#روز_جهانی_غذا
🆔 @imamalisociety
#سوتغذیه باعث عدم تمرکز رفتاری و مولد بسیاری از خشونت هاست.
#روز_جهانی_غذا
🆔 @imamalisociety
⭕️ این یک قصهی واقعی از شناسایی #کوچه_گردان_عاشق است!
هفت ساله بود و دچار #سوتغذیه.
به همراه مادر معتاد و مادربزرگ معتادش در اتاقی، که پاتوق مصرفکنندگان مواد بود، زندگی میکرد و مهر و پناه پدری را هم نداشت.
مادر میگفت مدرسه نباید برود چون درس خواندن خرج دارد.
هر روز صبح از پنجره، صدای بچهها را میشنید که به مدرسه میرفتند و ظهرها پشت پنجره و در میان دود اتاق، آنقدر منتظر میماند تا تعطیل شوند و با خندهی آنها لبخند بزند.
مادرش زنی بود نحیف که یا خمار بود و یا نشئه. گاه زن آنقدر از زندگی با مواد خسته میشد که درخواست کمک میکرد و در کمپ ترک اعتیاد بستری میشد.
بار آخر، وقتی در کمپ بستری شد، پول اجارهی اتاقشان پرداخت نشد و پسرک با مادربزرگ معتاد با کمک شخصی به مغازهای بدون آب و گاز رفتند که پنجرهای نداشت. پسرک دیگر نمیتوانست حتی رفتوآمد بچهها را به مدرسه ببیند.
او در آن زمان با مادربزرگش زبالهگردی میکرد.
مادر در کمپ راضی شد فرزندش به بهزیستی سپرده شود تا لااقل جای خواب مناسبی داشته باشد.
روزها گذشت. مادر همچون قبل باز هم از کمپ فرار کرد. تلاش فراوانی برای گرفتن پسرک از بهزیستی و بردن دوبارهاش به آن پاتوق و زبالهگردی کرد و موفق شد!
مادر میگفت: هرچی باشه از بهزیستی بهتره!!
b2n.ir/916130
اینجا میرسیم به قصهی پسرکان بسیاری در سراسر کشور. قصههایی با بوی ناخوش زباله، که عطر تن کودکان را آغشته کرده است.
کودکانی که حق طبیعیشان، تنها بچگی است؛ اما در گذر بیتفاوتیها و بیتوجهی به دلایل وجود معضلاتی چون #فقر، #اعتیاد و... ساعتها کار اجباری، جایگزین بازی دوران بچگیشان شده است.
#زباله_گردی_حق_کودکان_نیست
#قصهها_فراتر_از_کیسههاست
🆔 @imamalisociety
هفت ساله بود و دچار #سوتغذیه.
به همراه مادر معتاد و مادربزرگ معتادش در اتاقی، که پاتوق مصرفکنندگان مواد بود، زندگی میکرد و مهر و پناه پدری را هم نداشت.
مادر میگفت مدرسه نباید برود چون درس خواندن خرج دارد.
هر روز صبح از پنجره، صدای بچهها را میشنید که به مدرسه میرفتند و ظهرها پشت پنجره و در میان دود اتاق، آنقدر منتظر میماند تا تعطیل شوند و با خندهی آنها لبخند بزند.
مادرش زنی بود نحیف که یا خمار بود و یا نشئه. گاه زن آنقدر از زندگی با مواد خسته میشد که درخواست کمک میکرد و در کمپ ترک اعتیاد بستری میشد.
بار آخر، وقتی در کمپ بستری شد، پول اجارهی اتاقشان پرداخت نشد و پسرک با مادربزرگ معتاد با کمک شخصی به مغازهای بدون آب و گاز رفتند که پنجرهای نداشت. پسرک دیگر نمیتوانست حتی رفتوآمد بچهها را به مدرسه ببیند.
او در آن زمان با مادربزرگش زبالهگردی میکرد.
مادر در کمپ راضی شد فرزندش به بهزیستی سپرده شود تا لااقل جای خواب مناسبی داشته باشد.
روزها گذشت. مادر همچون قبل باز هم از کمپ فرار کرد. تلاش فراوانی برای گرفتن پسرک از بهزیستی و بردن دوبارهاش به آن پاتوق و زبالهگردی کرد و موفق شد!
مادر میگفت: هرچی باشه از بهزیستی بهتره!!
b2n.ir/916130
اینجا میرسیم به قصهی پسرکان بسیاری در سراسر کشور. قصههایی با بوی ناخوش زباله، که عطر تن کودکان را آغشته کرده است.
کودکانی که حق طبیعیشان، تنها بچگی است؛ اما در گذر بیتفاوتیها و بیتوجهی به دلایل وجود معضلاتی چون #فقر، #اعتیاد و... ساعتها کار اجباری، جایگزین بازی دوران بچگیشان شده است.
#زباله_گردی_حق_کودکان_نیست
#قصهها_فراتر_از_کیسههاست
🆔 @imamalisociety