بابک بهمن خواه( مربی انگیزشی2020 )
2.18K subscribers
1.14K photos
645 videos
47 files
169 links
به تنها کانال رسمی بابک بهمن خواه خوش آمدید🌷
آموزش حرفه ای
موفقیت تضمینی تا سال 2020

زیر نظر کارشناس شبکه 5 و شبکه سلامت📺
نویسنده کتاب برندسازی شخصیت
به قلم بابک بهمن خواه
http://shamad.saramad.ir/_layouts/ShamadDetail.aspx?shamadcode=1-1-1607-61-3-2
Download Telegram
🎁 هرشب تا #نوروز، همراه با یک داستانِ #انگیزشی در کانال 2020 #بابک_بهمن_خواه :
👇🏻👇🏻👇🏻
📖 داستانِ شبِ پانزدهم:شیطان از کار خود دست میکشد می گویند روزی شیطان تصمیم گرفت که از کار خود دست بکشد، بنابراین اعلام کرد که میخواهد ابزارش را به قیمتی مناسب به فروش بگذارد، پس وسایل کارش را به نمایش گذاشت که شامل خودپرستی، نفرت، ترس، خشم، حسادت، شهوت، قدرت طلبی و غیره می شد، اما یکی از این ابزار، بسیارکهنه و کارکرده به نظر میرسید و شیطان حاضر نبود که آن را به قیمت ارزان بفروشد.
کسی از او پرسید: این وسیله گران قیمت چیست؟
شیطان گفت: این نومیدی و افسردگی ست.
پرسیدند: چرا این همه گران است؟
شیطان گفت: زیرا این وسیله برای من بیش از این ابزار دیگر مؤثر بوده است، هرگاه سایر وسایلم بی اثر میشوند، تنها با این وسیله میتوانم قلبِ انسان ها را بگشایم و کارم را انجام دهم، اگر بتوانم کسی را وادارم که احساسِ ناامیدی، یأس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند، میتوانم هرچه که میخواهم با او بکنم. من این وسیله را روی همه ی انسان ها امتحان کرده ام و به همین دلیل این همه کهنه است!!
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @BabakBahmankhah2020
🆔 @BabakBahmankhahMosbat
🎁 هرشب تا #نوروز، همراه با یک داستانِ #انگیزشی در کانال 2020 #بابک_بهمن_خواه :
👇🏻👇🏻👇🏻
📖 داستانِ شبِ شانزدهم:درختِ مشکلات
اخیراً من لوله کشی را به منظورِ انجام تعمیرات در یک خانه قدیمی استخدام کردم؛ تنها پس از یک روز کاری، پنجرشدن یکی از چرخهای خودروی او باعث شد تا او چند ساعت زمان کار خود را از دست بدهد، پس از آن دریل برقی او سوخت و سپس وانت قدیمی او روشن نشد، همانطوری که او را به خانه میرساندم، او مانند یک سنگ ساکت و بی حرکت نشسته بود، هنگامیکه به منزل رسیدیم او از من دعوت کرد تا با خانواده او آشنا شوم، همانطوری که به سوی در ورودی خانه در حرکت بودیم، او پای یک درخت کوچک کمی مکث نمود و انتهای شاخه اش را با دو دست لمس کرد، به مجرد باز شدن دستانش او به طورِ حیرت انگیزی دگرگون شد، صورتِ آفتاب سوخته ی وی با خنده ای شکفت، او دو فرزند کوچکش را محکم در آغوش گرفت و همسرش را بوسید.
به هنگام خداحافظی او مرا تا اتومبیلم همراهی نمود، هنگامی که ما از آن درخت عبور کردیم، از روی کنجکاوی از او درباره کاری که با آن درخت انجام داده بود پرسیدم و او پاسخ داد: «آه آن را میگویی؟! آن درخت مشکلاتِ من است!... میدانی، من نمیتوانم مشکلات شغلی ام را از بین ببرم، اما از یک چیز مطمئنم ، آن مشکلات متعلق به منزل، همسر و فرزندانم نیستند، پس هرشب قبل از ورود به خانه آنها را به درختی که دیدی می آویزم و صبح به هنگامِ رفتن سرکار مجدداً آنها را برمیدارم؛ جالب اینجاست که وقتی صبح آنها را برمیدارم، دیگر آنها به سنگینی که شبِ قبل داشتند، نیستند.»
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @BabakBahmankhah2020
🆔 @BabakBahmankhahMosbat